فکر سرد

شعری قدیمی که فکر می کنم حداقل مربوط به 10 سال قبل باشه و به طور اتفاقی متوجه شدم توی آرشیو نوشته هام جامونده و منتشرش نکردم.

در جاده سرمازده ای

که قطر یخ اندوه از دور بازوی رستم بیشتر است

یخ کرده است جای خالی چیزی روی شانه هایم

راستی حرکت با این بی وزنی

روی خطوطی که از دست های نبودنت به جاده میریزد

عجب فکر سردیست!

که مغز هر قدمم می لرزد

و پای تردید مثل استلاگمیت های هزار ساله در کشمکش ِعبوری منجمد ...

از صمیم استخوان پرسشی را تیر می کشد

حالا چگونه تا فتح لذت طولانی پایان

قدم های مانده ام را بکشم ؟!!

دیوار چین

افتاده ام از چشم های نازنینت
گاهی از آن بالا نظر کن بر زمینت

میخواستم هم بال پرواز تو باشم
حتی نمی خواهی که باشم همنشینت

در دست هایت مهربانی بود و دیگر نیست
می ترسم از سرمای قهر بعد از اینت

کوتاه بود عمر کنارت بودنم اما
من دلخوشم با خاطرات دلنشینت

با اینکه بستی راه های پیش پایم را
گاهی می آیم دیدن دیوار چینت

ویرایش نهایی (29 اردیبهشت 1402)

افتاده ام از چشم های نازنینت، داد بیداد
گاهی از آن بالا نظر کن بر زمینت داد بیداد

میخواستم هم بال تو باشم به سیر آسمان ها
حتی نمیخواهی که باشم همنشینت داد بیداد

در دست هایت مهربانی بود و دیگر نیست
میترسم از سرمای قهر بعد از اینت داد بیداد

کوتاه بود عمر کنارت بودنم اما
من دلخوشم با یادهای دلنشینت داد بیداد

با اینکه بستی هر چه راهی پیش پایم بود
گاهی میایم دیدن دیوار چینت دادبیداد

وقت عبور از پیش تو لبریز تشویشم
با چشم هایی تا همیشه در کمینت داد بیداد

انتشار اولیه (14آذر99)